1403-02-13 23:46
484
0
89845
گفتگویی جذاب با همسر شهید احمدی؛

شهدا در برترین تجارت عالم برنده شدند

همسر شهید محمدحسین احمدی با تاکید بر اینکه نام و یاد شهدا باید در جامعه همواره زنده نگه داشته شود، گفت: شهدا در برترین تجارت عالم برنده شدند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «گلستان ما»، سمیرا رجبی- به مناسبت بزرگداشت مقام استاد شهید مطهری و روز معلم گفتگویی صمیمی با معلم برجسته شهرستان گرگان و همسر شهید محمد حسین احمدی صورت دادیم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

همسر شهید محمدحسین احمدی ۲۲ سال است که لذت معلمی را چشیده و درگفتگو با خبرنگار ما گفت: معلمی شغل انبیاست و نصیب هرکسی نمی‌شود به اعتقاد من معلمی بهترین شغل دنیاست.

وی بودن در کنار دانش‌آموزان را بهترین و لذت‌بخش‌ترین دوران زندگی خود می‌داند و می‌گوید: وقتی می‌بینم دانش‌آموزی از لحاظ اخلاقی و اعتقادی، ناهنجاری از آنها سر زد سعی کردم با صحبت کردن آنها را به سمت راه درست هدایت کنم و از این کارم بسیار خرسندم.  

همسر شهید احمدی ابراز کرد: من سال ۶۵ با همسرم ازدواج کردم و ثمره ازدواجم محمدعلی است من و همسرم زندگی بسیار ایده‌آل و شادی داشتیم در زندگی زناشویی همچون دوست و رفیق بودیم تمام لحظاتی که در کنار همسرم بودم بسیار شیرین بود به گونه‌ای که در فامیل زبانزد بودیم.

وی تصریح کرد: به اعتقاد من اولین شرط داشتن یک زندگی شاد و لذت بخش، ایمان قوی و صداقت است.

یادم هست وقتی فرزندم تنها ۲۷ روزش بود همسرم وارد جبهه و جنگ شد و به مدت دو ماه در جبهه حضور داشت و قرار بود پنج روز آینده از جنگ برگردد که طعم شیرین شهادت را نوشید.

همسر شهید احمدی گفت: الحمدالله فرزندم را با حمایت خانواده بزرگ کردم و پسرم، فوق لیسانس گرفت و اکنون صاحب دو فرزند پسر بنام‌های محمدحسین و امیرعلی است.

وی با لذتی خاص و در حالی که شادی و غروز در چشمانش موج می‌زند ادامه داد: اخلاق نوه بزرگم بسیار شبیه به همسرم است همیشه می‌گوید «دوست دارم وقتی بزرگ شدم، دانشمند شوم می‌خواهد مانند پدربزرگش به جنگ اسراییل برود تا غزه را نجات دهد.

همسر شهید احمدی گفت: دو سال بعد از شهادت همسرم به کار هنری همچون ماشین‌نویسی، خیاطی روی آوردم البته قبل از ازدواج با همسرم نیز مربی تربیت قرآنی بودم و تصمیم گرفتم شبانه درس بخوانم و در دانشگاه دولتی تهران، رشته مترجمی زبان قبول شدم و همچنین در دانشگاه آزاد اسلامی گرگان رشته ادبیات رتبه قبولی آوردم چون تهران برایم دور بود ترجیح دادم گرگان را قبول کنم و بعد از اتمام درس وارد حرفه شریف معلمی شدم.

وقتی از نحوه شهادت همسرش پرسیدم ناگهان بغضی کرد و گفت نمی‌شود این سوال را از من نکنید آخر تعریف کردن این خاطره برایم دردناک است از او خواهش کردیم از نحوه آشنایی با همسرش برایمان سخن بگوید و او گفت؛ توسط برادر بزرگم که سرهنگ بازنشسته بود با همسرم آشنا شدم و بعد لبخندی بر صورتش نقش بست و ادامه داد: همسرم حدود ۶ ماه به خواستگاری‌ام می‌آمد و جواب رد می‌شنید اما بعدها به اصرار فامیل با هم ازدواج کردیم.

بعد از ازدواج در یک اتاق کوچکی با همسرم زندگی شیرین مشترکمان را آغاز کردیم همسرم بسیار باایمان، نمازخوان و اهل هیئت و مسجد رفتن بود او همیشه دائم الوضو بود و دوست داشت همیشه نماز شب را بخواند.

از خصلت‌های دیگر همسرم مهربانی و گذشت بود یادم هست اوایل ازدواجمان برای او قرمه سبزی درست کردم وقتی سفره ناهار رو پهن کردم و او مشغول خوردن غذا شد دیدم لبخند همسرم بر صورتش نقش بست و مدام از غذای من تعریف می‌کرد درحالی که می‌دیدم سبزی خورشتی که درست کرده بودم نیم پز و قابل جویدن نبود اما به هیچ وجه به رویم نیاورد و می‌گفت چقدر غذایت خوشمزه شده است.

او ادامه داد: سال ۱۳۶۵ همسرم عازم جبهه شد و من تقریبا یکسال و پنج ماه با همسرم زیر یک سقف زندگی مشترکمان را تجربه کردیم و در این مدت سه بار عازم جبهه شده بود.

همسرم از طریق هلال احمر به صورت کاملا داوطلبانه عازم جبهه شد و به من قول داده بود ۲۹ دی برگردد و دقیقا همان روز به وعده‌اش عمل کرد و پیکر مطهرش وارد گرگان شد.

یادم هست در روز شهادت همسرم دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید ناگهان تلفن خانه به صدا درآمد و دختردایی‌ام خبر مجروح شدن پسردایی‌ام را به من داد ما ابتدا به خانه دوستم که خواهرزاده‌اش شهید شده بود رفتیم.  

گریه کنان وارد خانه‌شان شدیم و آنها خبر شهادت پسردایی‌ام را به من دادند و دیگر به من نگفتند که همسرت هم به شهادت رسیده است.
همانطور که اشک می‌ریختم خواستم آلبوم عکس جبهه شهید را ببینم همان لحظه که البوم را آوردند و من صفحات را یکی یکی ورق می‌زدم عکس همسرم را دیدم و ناگهان همان لحظه صدای گریه نوزادم بلند شد گفتم محمد علی جان بابای تو که شهید نشده چرا گریه می‌کنی؟.

گوشه حال مشغول نماز خواندن شدم در حال ربنا گفتن نماز بودم که یک نفر از داخل اتاق با صدای بلند گفت برای شادی روح دو شهید محمدحسین احمدی و محمد مهدی کریمی فاتحه بفرستید.

همسر شهید احمدی در حالی که داشت برایمان تعریف می‌کرد اشک در چشمانش حدقه زد کمی مکث می‌کند سرش را پایین می‌اندازد تا اشک چشمش را از ما پنهان کند برای آنکه حال و هوایش را عوض کنم از او پرسیدم نام فرزندت را چه کسی انتخاب کرد؟ با چشمانی اشکبار و صدایی لرزان گفت: همسرم خیلی دوست داشت نامش را عماد بگذاریم اما نام برادر شوهر شهیدم«محمدعلی» را روی فرزندم گذاشتم.

همسر شهید از نیروی فراجا برای اجرای طرح نور تقدیر کرد و گفت: ما خانواده‌های شهدا از طرحی که فراجا در جامعه اجرا می‌کند تمام قد حمایت می‌کنیم امیدوارم نیروی انتظامی با قوت پای کار این طرح باشد و اجرای این طرح تداوم پیدا کند.  

شهید مصداق آیه «ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» یعنی شهید جان خودش را با خدا معامله می‌کند.

شهیدان برگزیدگان خدای متعال هستند جایگاه والای شهدا با محاسبات مادی ما غیرقابل محاسبه است در حقیقت شهدا در برترین تجارت عالم برنده شدند.

انتهای خبر

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.